Powered By Blogger TM
صفحه اصلي - آرشيو


Saturday, June 21, 2003

 

رقص در برابر مرگ

هنر آن است كه بي‏هياهوهاي سياسي، و «خودنمايي»هاي شيطاني، براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف كند نه هوي، و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش بخير.

من لحظاتي بعد به شما، آرامش مي‎دهم ـ آرامشي ابدي ـ ديگر شما را زحمت نخواهم داد. ديگر شب وروز شما را استثمار نخواهم كرد. ديگر به شما بي‎خوابي نخواهم داد و شما نيز ديگر از خستگي فرياد نخواهيد كشيد. از درد شكنجه، از بي‎غذايي و سرما و گرما، شكوه نخواهيد كرد. آرام و آسوده براي هميشه در سينه نرم خاك آسوده خواهيد بود. اما اين لحظات حساس، لحظات وداع با زندگي و عالم، لحظات لقاء پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ، بايد زيبا باشد.


• • • • •


Monday, June 02, 2003

 

 بالاخره گرفتم

بالاخره  بعد از 1 سال و 6 ماه آقاي دکتر آقا محمدي حقوق بند رو پرداخت کرد! البته اين در طول تاريخ بي نظير که از اين آقا بشه پول گرفت ولي خوب ايشون راضي شد که بابت 6 ماه زحمات شبانه روزي من مبلغ 159600تومان پرداخت کنه که جاداره همين جا به ايشون و دستيار عزيزشون جناب آقاي شاه حسيني که سهم عمده اي در پايمال کردن حق من تا اين لحظه داشتن خسته نباشيد بگم و طول عمر جميل براي ايشان آرزو کنم.


• • • • •


Monday, March 10, 2003

 

        قطره باران ما گوهر يکدانه شد

 

نرگس ساقي بخواند آيت افسونگري

        حلقه او را دما مجلس افسانه شد

 

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست

        دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد


• • • • •


Sunday, March 02, 2003

 

بالاخره فرصت پيدا کردم تا يه سري هم به اينجا بزنم

راستش مشغله کاري و درسي اجازه نمي ده تا مرتب بيام و مطالب جديدي Post کنم ولي امروز  تونستم يه خورده وقت براي اينکار اختصاص بدم، در طول اين مدت خيلي اتفاقا افتاد که دلم مي خواست اينجا بنويسم مهمترينش همايش مديران شبکه هاي اطلاع رساني بود که براي من و  خيلي هاي ديگه حقايق تلخي رو روشن کرد، البته براي من خيلي هم بد نبود چون به هر حال يه دوست خوب پيدا کردم !! مهدي خلجي که از بچه هاي با ذوق و دلسوز صداوسيما ست؛ موقع خدا حافظي يه نامه هم برام نوشته که پائين همين صفحه هستش. اتفاقات ديگه اي هم اتفاق افتاده يا اينکه در شرف وقوع که بعداَ مي گم


• • • • •


Monday, February 17, 2003

 

زپلشک آيد و زن زايد و مهمان برسد

امروز کارهام ريخته به هم، کلي کار عقب افتاده.. کارهاي شرکت گاز که قرار بود اين هفته تموم کنم، بهار سيتي که از بس مجيد بهم زنگ زد خودش از رو رفت، کارهاي مرکز و از همه مهم تر همايش مديران شبکه هاي اطلاع رساني که قردا بايد برم اصفهان ولي هنوز هيچ کاري نکردم...

حالا از همه اينها که بگذريم کلاس معارف اسلامي داشتم که نرفتم کلاس فيزيک هم دارم ولي مشخص نيست که بتونم برم چون با کاميار قرار گزاشتيم امروز بريم پيش شيخ عطار حالا به کدومش برسم الله اعلم تازه از همه اينا که بگذريم حقوقامونم ندادن


• • • • •


Solar Winds
   
Some Thing the world about us.